كيان كيان ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

روزهاي زندگي ما

شروع داستان ما

سلام كيان عزيزم ميدونم مادر تنبلي بودم يعني راستش را بخواهي تصميم ايجاد وبلاگ نداشتم ولي وقتي به خاطر دل نگرانيهاي حاملگي و سالم بودن تو، توي اينترنت دنبال يك نشانه اميد ميگشتم كه همه اين حالات طبيعي است و همه مادران هم اينجوري بودند و وبلاگ مادرها را ميخوندم خيالم راحت ميشد. فكر كردم بذار ما هم يك وبلاگ داشته باشيم تا شايد كسي با خوندنش از شرايطي كه داره خيالش راحت يشه و آرامش داشته باشه. حالا بريم سراغ داستان زندگي خودمون: من و بابايي با هم همكار بوديم البته در يك اداره اما بخشهاي مختلف. به خاطر يك موضوع كاري چندين بار با هم مكالمه داشتيم و با هم آشنا شديم كه بعدش بابايي از طريق يكي از همكاران از من خواستگاري كرد منم تا...
6 دی 1390
1